مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا
کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
قطره شدم که راهی دریا کنی مرا
پیش طبیب آمده‌ام، درد می‌کشم
شاید قرار نیست مداوا کنی مرا
من آمدم که این گره ها وا شود همین!
اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا
حالا که فکر آخرتم را نمی­کنم
حق می­دهم که بنده دنیا کنی مرا
من، سالهاست میوه ی خوبی نداده‌ام
وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا
آقا برای تو نه ! برای خودم بد است
هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا
من گم شدم ؛ تو آینه‌ای گم نمی‌شوی
وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا
این بار با نگاه کریمانه‌ات ببین
شاید غلام خانه زهرا کنی مرا
*علی اکبر لطیفیان*

نظرات 4 + ارسال نظر
fatima 1391/12/27 ساعت 19:33 http://www.dark-heart.blogfa.com

یافتن دوستان خوب سخت است
سخت تر از آن ترک آنهاست
فراموش کردنشان غیر ممکن است

بچه ها من دوباره برگشتم زودی بیاین پیشم دلم براتون تنگیده

راستی آپم هستما

کنار من می نشیند ،

دستی به شانه ام می زند

و می گریزد .

به دنبالش سرزمین رؤیاها را پی می گیرم .

آه ، همه چیزش به من می ماند .

آپم ... [گل]

سلام ؛ حال من خوب است

ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور

که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند ...

قشنگ بود

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد