غریب فقیر

حرف هایم این روزها بوی کاه میدهد 

بوی کاه نم داده  

چه دروغگوی زیبایی ست دنیا 

هرقدر به دنبالش دویدم جز سرابی ندیدم

حال خسته و ناتوان تکیه بر دیواری زده ام که در سایه سار آن خستگی را از تن بزدایم 

اما حیف و صد حیف که آفتاب از لب دیوار سرک می کشد تا تن رنجورم را زیر پرتوهای سوزانش خسته تر کند 

خدایا در این شهر غریبم 

آشنایی کو؟ 

 

نظرات 1 + ارسال نظر

سلام بسیار زیبا بود

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد