دنیای دنیا - ۷

 

از اونجایی که دوست ندارم کار نیمه تموم داشته باشم  یه جوری پست دیشب را به قصه میخوام ربط بدم

البته اگه بشه 

 

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ                            ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

گفتم شما من را میشناسید؟

خندید و گفت

نمی دونم 

صداش  توی گوشم پیچید

خیلی صداش برام آشنا بود انگار یه عمر با این صدا زندگی کرده بودم 

موهای قشنگ و خوشرنگش را روی شونه هاش ریخته بود

وچهره قشنگش قشنگ تر شده بود 

چند بار دهنم را باز کردم تا چیزی بگم اما نتونستم و دوباره دهنم را بستم 

اونقدر پوست صورتش شفاف بود که دوست داشتم اون را لمس کنم

آروم انگشتم را به طرف صورتش بردم 

خندید و صورتش را به طرفم آورد 

تا انگشتم به صورتش رسید

دنیا پیش چشمام تیره و تار شد 

چنان سوزشی  سر انگشتم احساس کردم که مثل فنر از سر جام پریدم

چشمام را باز کردم و به زور انگشتم را از توی دهنش بیرون کشیدم 

دیدم کیمیاست و داره می خنده

گفتم کیمیا تویی

گفت پ ن پ من حوریم و اینجا هم بهشته 

گفتم چخــــــــــه 

گشنت شده؟ 

میگفتی یه خورده استخون میریختم جلوت

 انگشتم را چرا گاز می گیری؟ 

گفت از اونایی که چال کردی برای ناهارت

گفتم نه از اونایی که گوشتاش را خوردم و نگه داشتم برای روز مبادا

خندید و هیچی نگفت 

گفتم تو اینجا چکار می کنی مردشور برده

گفت این جینگولک بازیا چیه در آوردی

گفتم کدوم 

گفت سرت را تکون میدی

دهنت را باز می کنی می بندی 

گفتم  دارم ادای ماهی گلی ها را در میارم یاد بگیرم  برا شب عید ماهی نخریم

گفت من راضی نیستم میری  تو آکواریوم  اونجا از تشنگی میمیری 

من که یه داداش بیشتر ندارم

خودم برات یه ماهی گلی خوشکل می خرم 

گفتم لازم نیست ولخرجی کنی

پولاتو جم کن بعد عید باید کوزه و سرکه بخری داری ترشیده میشی  

یه آهی کشید و گفت بعد عید من زندانم

باورم شد

با تعجب پرسیدم زندان برای چی 

گفت نه اینکه وقتی میرم تو خیابون طرف دارام تلپ تلپ میفتند تو جوب

این آخری دست و پاش شکسته رفته از من شکایت کرده

گفتم ای بمیری که هرجی میگم یه چیزی می گی 

خندید و گفت بگیر این موبایل ..... 

گفتم نمیگی سکته می کنم

گفت بادمجون بم آفت نداره 

گفتم چکارش کنم؟

زیر چشمی یه نگاهی بهم کرد اومد یه چیزی بگه اما هیچی نگفت 

دوباره نگام کرد و گفت از سر شب تا حالا داره زنگ می خوره

کلافم کرد اومدم موبایلتو بدم دیدم هوای خوبی هست و آسمون هم پر ستاره

یه چند دقیقه ای همینجا روی چمنا نشستم 

گفتم اینجا چرا اینقدر روشن بود

چراغ قوه را گرفت طرف صورتم و گفت ای چراغ قوه به اذن خدا همه جا را روشن کن

و اونو توی صورتم روشن کرد

هیچ جا را نمی دیدم 

گفتم خاموش کن اون صاحب مرده رو

این لباسای سفید چیه تنت کردی؟ 

گفت  تور عروسیه

نه اینکه فردا شب عروسیمه تنم کردم تا روی بدنم قالب بشه

یه چشم غره بهش رفتم 

گفت لباس خوابه تا حالا اینو تنم ندیدی

گفتم مرض

این بوی خوشی که میاد چیه 

گفت بوش خوبه؟

 گفتم عالیه

چشمام را بستم  تا  ششهام را پر کنم 

وسط های نفس کشیدنم بود که چنان بوی گندی حس کردم که حالت تهوه بهم دست داد 

چشمام را باز کردم دیدم کیمیا بالای سرم وایساده و جورابش را دراز کرده طرف صورتم

همین مونده بود که بکندش توی سوراخ دماغم 

تا دهنم را باز کردم یه چیزی بهش بگم  

گفت

داداش جونم ما با هم که این حرف ها را نداریم برای خودت عزیزم

فقط زحمت شستنش را بکش یه هفته هست نشستمش 

اینو گفت و پا گذاشت به فرار

چند متر اونورتر وایساد و گفت اینم تلافی کارت

گفتم کدوم کار؟ 

گفت همونکه موهام را از پشت کشیدی و فرار کردی

گفتم درستت می کنم به موقش 

گفتم کیمیا جدی این بوی خوب بوی چیه؟

گفت والا اینجا که نشستی روم به دیوار 

نگذاشتم حرفش تمام بشه و گفتم دارم جدی میپرسم

گفت آها جدیه؟

باشه

این بوی گل محبوبه هست 

گفتم تا حالا من استشمامش نکرده بودم

گفت والا

دیدم می خوات بازم چرت و پرت بگه گفتم

کیمیا

گفت آها ببخشید 

راستش این گلا فقط شب ها بو می ده که شما هم شبها لالا هستید

گفتم حالا شدی بچه آدم

گفت اگه به مامان نگفتم

گفتم چی رو 

گفت اینکه دوباره داشتی توی خوب راه میر فتی

گفتم اگه گفتی نه من نه تو

دیگه نمی زاره  اینجا بخوابم 

گفت شرط داره

گفتم چه شرطی 

گفت:..........

ادامه دارد

نظرات 25 + ارسال نظر

گرچه دوری زبرم همسفر جان منی

قطره ی اشکی ودر دیده ی گریان منی
این مپندار که یادت برود از نظرم

خاطرت جمع که درقلب پریشان منی..

زیبابود
آفرین
ولی غمگین
دیگه نمی خوام غمگین بنویسم

جدی؟
منم دیدم شما چند بار اومدین تعجب کردم چرا نظر نذاشتین چکش میکنم ببینم چرا اینطوریه شاید به خاطر پوسته جدیده
راستی من یه وبلاگ دیگه هم دارم
اگر خواستید بگید ادرس اونم بهتون بدم

سلام رویا جون من با فراق آپ هستم...خوشحال میشم که بیای و نظرت رو بدی...مرسی[گل]

تا حالا اسمای زیادی داشتم اما

رویا؟

فک نکنم

نمی دونم

سلام
من دل کسی رو نمیشکونم
اینجا سرده میدونم هوای شیراز چطوریه اونجا قوم و خویش داریم بخصوص که بچه دختر عموم هم دانشگاه سراسری شیراز معماری قبول شده هر روز زنگ میزنه خبرهای شراز رو میگه

سلام
هوای اینجا هم داره رو به سردی میره
امروز برای اومدن به سر کار گز گزم میشد
دیروز چند بار به وبلاگتون سر زدم
همینطور امروز
قالب وبلاگتون قشنگ شده بود
خواستم نظر بگذارم
غیر فعال بود چرا؟

نادیا 1390/08/11 ساعت 12:54 http://nadia1986.blogfa.com

کسری جان سلام .
زیبا نوشته بودی اما کوتاه .

سلام نادیا جان
ممنونم
اما بیشتر از این کسی حوصله خوندن نداره
البته نظرمن اینه
اینجوری نیست؟

نه دیگه اگه قرار باشه اونجوری بیام که آدم میشم من کلاغم و به شیوه خودم سکوت وبلاگا رو به هم میریزم....

محسن امروز دلم گرفته
هر لحظه امکان داره من برم ماموریت

قار قار قار...سلام به کسری جون خودم....بیدار بیشین که کلاغ بیدار شده....مخلص برو بچه شیرازی های گولمون هم هستیم


سلام
تو نمی تونی بی صدا بیای
صبح تو هم بخیر

سلام
آپم

این حوالی
کسی هست
که بوی تازگی می دهد عطر تنش. . .
... دستانش گرم است
و نگاهش کاش . . .
... تا همیشه برای من بماند
آری این حوالی
هنوز هم فرصت عاشقی هست

سلام
صبح بخیر
اینم آدرس وبلاگه که شما گذاشتی

http://wwick.blogfa.comw.romant/

من با این آدرس چطور بیام وبلاگت؟

اگه فرصت هست دست بجمبون که مثل من پیر نشی و تنها
تنهای تنها


ای دل حریفـــــ ـ این همه ماتم نمی شوی


بیچاره تر منـــــ ـم که تو آدم نمی شوی!


باد فراق دوستـــــ ـ اگربر سرتـــــ ـ نهد


چون چوب خشک میشـــــ ـکنی خم نمی شوی


چون شمع سرگداخته ای ، در تعجبم


با ازدیاد شعله چرا کـــــ ـم نمی شوی؟!


هر شبـــــ ـ دعا می کنم که شوی سر به راه تر

آخر چرا اسیر دعایم نمی شوی؟

ما پیاده حرکت می کنیم

آخر دنیا که رسیدیم

برای قطارهای بی مقصد دست تکان می دهیم

وبرای مسافران لجوجش

که در مه آلود زمان ایستاده اند...





ما را به این آسیابخانه نیاورده اند
که سنگ چرخان را تماشا کنیم

سنگ چرخان را نشانمان می دهند
تا از در دیگر
سپید و شکسته
بیرونمان کنند ..

سلام
قشنگ بود
خیلی هم قشنگ

اما من میدونم من را آوردن و یه چشم بند هم زدن به چشمم
دسته چرخ را بهم وصل کردن تا بچرخم مثل....

اگه مبهم بود بگید تا بازش کنم

بزار همین حالا بازش کنم
قدیما بلا به نسبت شما
الاغ ها و گاوها و بعضی وقتا اسب ها را می آوردن توی آسیاب و یه چشم بند میبستن روی چشمشون
اینا هم خیال می کردن دارند توی بیابان راه می رند و هی می رفتن
نگو که دور خودشون می چرخیدن و اینجوری آسیاب کار می کرده
و گندم آرد می کرده

حالا شدیم ما صبح سرکار ظهر دنبال یه لقمه نون دیگه با شغل دوم شب هم خورد و خسته خونه و خواب
فردا
روز از نو روزی از نو

البته به شما جسارت نکرده باشم غریبه ای عاشق
خودم را می گم

آمدی جانم به قربانت ولی خوش اومدی ما چاکریم کسری جون اگه سر به سرت میزارم به دل نگیریا تو میای سر بزنی منم مجبورم سر به سرت بزارم

خواهشمندیم
شما لطف داری که ما را اذیت می کنی
ایشالا جبران می کنم

مریم 1390/08/10 ساعت 16:59 http://www.he3khob.blogfa.com

بازم مثل همیشه خیلی زیبا ادامه دارش کردی...
منتظر ادامه ی داستان هستم

سلام
شما لطف دارید
ایشالا همین جوری باشه که شما فرمودید

سلام نه شوخی کردم میخواستم روحیه بگیری...
مگه من هم سنت هستم که باهات شوخی کنم؟؟؟اصلا مگه من با تو شوخی دارم،،، پسر تو این پستت کولاک کردی جدی جدی جدی...تو زمینه نوشتن شوخی نداریم هااااااااا

سلام آخر من نفهمیدم
خواجه علی یا
علی خواجه
موضعت را مشخص کن
نمی گفتی خودم هم می دونستم

فتنه ی چشم تو چندان ره بیداد گرفت

که شکیب دل من دامن فریاد گرفت

آن که آیینه ی صبح و قدح لاله شکست

خاک شب در دهن سوسن آزاد گرفت

آه از شوخی چشم تو ، که خونریز فلک

دید این شیوه ی مردم کشی و یاد گرفت

منم و شمع دل سوخته ، یارب مددی

که دگرباره شب آشفته شد و باد گرفت

شعرم از ناله ی عشاق غم انگیزتر است

داد از آن زخمه که دیگر ره بیداد گرفت

سایه ! ماکشته ی عشقیم ، که این شیرین کار

مصلحت را ، مدد از تیشه ی فرهاد گرفت

سلام دریا
همش فکر مهمونی امشب هستم
اصلا نمی تونم تمرکزکنم
ایشالا برا بعدی
نه ما پیریم نه خدا بخیل

محشره تصویر سازیت تو این پستت من و کشته....دمت گرم مشتی

بی خیال
جدی میگی؟

سلام
مرسی عزیزه دلم >این لطف تو رو میرسونه در حق من

خواهش می کنم دوست خوبم
ستودنی را باید ستود

شبهای دیگه خواب نما شدی خواهشا این دفه ضد حال نزن که خواهرت و اشتباه بگیری با یه حوری

والا چی بگم
چشام بسته بود حوری می دیدم
چشام باز شد غوری دیدم

عزرائیل دیدم

سلام...صبح بخیر
بالاخره هوای شما هم بارونی شد...
تبریک میگم...
اما امروز هوای ما آفتابیه این آفتاب میجسبه بعد از شبهای بارانی

سلام دریا جان
صبح تو هم بخیر
یه آفتابی شده اینجا که بیا و ببین

سلام کسری جونم...صبحت بخیر عزیزم...گفتم بیام یه سلامی کنم نگی بیوفاست هرچند دیدن اسم کسری تو وب ما مثل پیدا کردن سوزن تو انبار کاه هست....
به هر حال ما چاکر خواتیم به مولا...

علیکم سلام
ببین اگه اسم کسری را از وبلاگت بگیرن دیگه چیزی توش نمی مونه دوست خوبم
ما اوچیکتیم به مولا
محسن این پستم چطور بود؟

masi 1390/08/10 ساعت 00:09 http://eshghbihode90.blogfa.com/

اره واقعنی صداش صدای دختر بود
میسی که اومدیو وقت گذاشتی اومدم دیدم اپ هم که هستیی
بازم ممنون

خواهش
نوبتی هم باشه نوبت آپ شماست

آهان پس تو از اینجور شعرا خوشت می یاد سلیفت الان اومد دستم.
خوبه خوش سلیقه ای

والا چکار کنیم ما متعلق به همه مردم هستیم

سلام بر کسری عزیز...
اااااااااااااچه حیف شد اونی که باید میشد نشد. من گفتم حتما حوری بهشتی یا یه فرشته ای چیزی به پستت خورده حالا باز معلم دنیا هم بود خوب بود اما...

سلام به همه دوستای گلم
صبح همتون بخیر
بالاخره بغض آسمون هم اینجا ترکید
و توی این صبح قشنگ پائیزی داره قطره قطره از آسمون بارون میباره

والا حیف اون دلای قشنگتونه که الکی با غم داره پر میشه

حوری موری هم می تونم احضار کنم
البته اگه دوستان درخواست بدن!!!!!

منتظریم معلم دنیا بنویسه تا ببینیم چی میشه
ببینیم توی نگاه اول دل میده یا نه!!!!

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد