شروع قصه ای به نام دنیای دنیا

سلام به همه دوستان گلم 

امروز با محسن(کلاغ) یه فکر خوب کردیم  

خیلی فکر بکری بود 

ببینم چقدر دوستان کمکمون می کنند 

ایده اینه 

الان من دارم یه قصه مینویسم که مربوط میشه به من و دنیا 

و هرکی که دوست داره با هر کاراکتری که میپسنده بیاد توی قصه. 

یعنی اینکه مبخوایم یه قصه بنویسیم با چند تا نویسنده 

یکی بشه پدر دنیا 

یکی بشه یه رهگذر پول دار که با تکبر به ما نگاه میکنه و خودش یه دنیا داره 

یکی بشه اون دختر و پسر های توی پارک 

اگر هم با نوشتن مشکل داره یا وقت نداره 

ایده و اون فکر خامی که توی ذهنش هست را برام بفرسته من مینویسم یا ویرایشش می کنم 

اینجوری که نویسنده چند تا بشه آخرش معلوم نمیشه و فک کنم قشنگ بشه 

مثلا همین سریال فرار از زندان ۱۲ تا نویسنده داشته 

حالا ما هم مینویسیم آخرش یه طوری میشه 

فوقش خراب شد ادامه نمی دیم 

منتظر کمکتون هستیم و دوست دارم این راه را بریم و هر جا دیدید سخته و نمی تونید ادامه بدید یه جوری از قصه بکشید کنار 

مثلا برید مسافرت یا .... 

خواهشن قصه را غمگین نکنید 

دوست دارم به سبک (م.مودب پور ) بنویسیم

نظرات 34 + ارسال نظر

دنیا احتیاجی به زنگ ساعت نداشت تا بیدارش کنه خودش مثل ساعت بود سر ساعت بیدار شد تا یه صبحونه ای بخوره و بره مدرسه شوق مدرسه رفتن کهنه بودن لباس و وسایلش را ناچیز میکرد. دنیا حاضر شد و به راه افتاد. توی راه وقتی میدید بچه ها دست در دست ماد یا پدرشون به مدرسه میرن بغض میکرد اما به راهش ادامه میداد. دنیای عزیز ما وارد کلاس شد مثل هر روز ساکت و تنها زیر لب سلام داد اما انگار کسی نشنید صندلی دنیا کنار پنجره ی کلاس بود بی صدا نشست دستهای کوچولوشو زده بود زیر چونش و به میز تکیه داده بود.
بچه ها کلاس رو گذاشته بودن رو سرشون که یکی بلند فریاد زدبـــــــــــــــر پا با شنیدن این کلمه از دنیای خودش اومد بیرون و این کلمه او را وامیداشت تا به احترام معلم بایستد.معلم با نگاهی گرم و پر شور سمت میزش رفت و کیفشو گذاشت روی میز و رو به بچه ها گفت : سلام بچه ها خوبین؟ خوشین؟ بچه ها یکصدا جواب دادند اما صدای ضعیف دنیا بین هیاهوی بچه ها گم شد.
معلم با صدایی رسا گفت کتابها رو میز دنیا با خجالت تمام کتاب پاره ی خودشو باز کرد روبروش.معلم گفت نفر اول بخون آب- بابا. نفر دوم بابا آب داد.نفر سوم بابا نان داد.ن.بت رسید به دنیا آن مرد آمد آن مرد با اسب آمد بغضی سنگین گلوی نازکش را چنگ میزد برای اینکه دوستاش صورتشو نبینن موقع گریه کردن صورتشو لابلای دستاش پنهون کرد این بار دنیا کلاس را پر از هیاهو کرده بود اما نه با لحن شاد با غمی بزرگ معلم گفت نفر بعدی زنگ تفریح خورد و بچه ها به بیرون رفتند معلم با صدایی بلند گفت دنیا تو بمون کارت دارم
عزیزم چی اینقدر اذیتت کرده میتونی به مادرت بگی بیاد پیشم اشک هنوز با دنیای ما بازی میکرد گفت خانم مامانم رفته پیش خدا پس بگو بابات بیاد این بار دنیا با پشت دستش اشکاشو پاک کرد و با چشمهای نازش به کفشهای نو و براق معلم چشم دوخته بود گفت خانم بابام زندانه نمیتونه بیاد دستهای ئنیا رها شده بود
معلم گفت میتونی بری بیرون اما توی دلش غوغایی بود که کمی از بار سنگین این دختر معصوم و کم کنه ولی چطور؟..........

کسری 1390/08/04 ساعت 20:02

سلام به همه دوستای گلم تازه ازراه رسیدم و چشام باز نمیشه
ولی خیلی خوشحالم داریم این کار را با هم شروع می کنیم
دست گل تک تکتون درد نکنه
محسن (ازبس نوشتی کلاغ همه با این اسم میشناسنت من بهت بگم کلاغ؟)
بچه ها کلاغ نقش خودش را نوشت و عالی هم نوشته
ولی زوده الان بیاد توی قصه محسن خوبه تو همینجوری بنویس تا نوشته پشت دستت زیاد باشه
یه خورده محیط زندان رو هم وصف کن
الان دریا(معلم دنیا) باید نقشش را آماده کنه من الان با دنیا دارم صحبت می کنم و دنیا فردا میخواد بیاد مدرسه پیشت پس آماده باش
یه نقش دنیا هم میخوایم که عصر بره خونه و از مادر بزرگ پیرش مراقبت کنه
توی راه رفتن به خونه نون هم بگیره
پس من دارم آماده میشم تا معلم نقشش را به من برسونه
باشه دریا جان؟
راستی یه سوال چون کار گروهی هست باید همه توش نظر بدن
این نقش هایی که دارید مینویسید نیازبه ویرایش داره چون باید ادبیات نویسنده توی کل قصه یکنواخت باشه
پس با اجازه همه من یه ویرایش کوچولو می کنم
باشه؟
بعدشم نوشته هایی که مینویسید را تائید کنم تا همه ببینند یا نه؟
منتظر جوابتون هستم
من برم به دنیا برسم

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
باید بدونیم بقیه نقشا چین که وضعیتمون مشخص شه
شاید یه جور پیامم عشقی باشه

سلام سانازجان
متنت را برسون که باید بیای توی قصه
داداش دنیا همینطور که داره میاد دنیا را ببره خونه با تو و نامزدت تصادف میکنه
فعلا اینو بنویس تا ببینیم چی میشه

کسری بدو بیا ببینم چی نوشتم خدایی ایدش محشره آخرو جا گذاشتم واسه دریا جون که بیاد و خبر تصادف دانیال(پسرم رو میگم دنیا و دانیال) مریمم که خانومم هست...محمد هم هم سلولیم هست...علی هم که خود بنده هستم...باور کن تمام تلاشم رو کردم...

mina 1390/08/04 ساعت 17:54 http://goshgele.blogfa.com

سلام.کسری جان کار خیلی سختیه....
ولی منم دوست دارم کمکت کنم.
خودت ی نقش بهم بده ولی نه نقش بد!
خودت بهم خبر بده.
امیدوارم بتونم خوب بنویسم و خوب کمکت کنم!

سلام مینا
میتونی روی نقش دنیا بازی کنی
باید حس یه بچه ای را بگیری
که صبح میره مدرسه
بعضی ظهرها گدایی
و شبا کمک مادر بزرگش
و اکثر تمرکزت را بزار توی خونه و کمک به مادر بزرگ
خونه را وصف کن و مادر بزرگ و ....

(وقت هوا خوری هست همه از بنداشون بیان بیرن)
محمد بیخیال از چی بگم دیگه داغون و تنها شدم تمام امیدم به 2 عزیزام هست که نمیدونم الان کجا هستند...از وقتی مریم مرد زندگیم داغون شد اینگار راست میگن هر چی سنگ مال پای لنگه...نمیدونم خدا تا کی میخواد این بندش رو امتحان کنه به خدا که کم آوردم...اینگار همین دیروز بود با مریم سر اسم بچه دعوا میکردیم اون میگفت اگه پسر باشه اسم پدرش رو زنده کنیم من میگفتن نه...چه روز هایی بود اما اون روز که رفت اتاق عمل حتی کنارش نبودم تا آخرین لحظات لااقل به چشماش خیره بشم و بگم چقدر دوسش دارم...1ساعت 2ساعت....دکتر اومد بیرون با نگاه معنی دارش بهم همه چیز رو فهموند...پاهم سست شد...صدای قلبم رو نمیشنیدم...تمام خاطرات با مریم بودن رو مثل یه سکانس فیلم از ذهنم عبور دادم و داد زدم کمرم شکست...مریم رو آوردن بیرون با یه پارچه که سرتاسر بدنش رو پوشونده بود تازه فهمیدم که دیگه بی کس شدم...پارچه رو زدم کنار...مثل همیشه آروم خوابیده بود اما اینبار...تو همین حال بودم که پرستار اومد و گفت آقا دخترتون....اول نفهمیدم چی میگی بعد نگاه کردم دیدم پرستار داره میگه دخترتون زنده به دنیا اومد...اونجا بود که اسم دختر عزیزم رو گذاشتم دنیا...
(آقای علی زارعی ملاقاتی دارین)

نادیا 1390/08/04 ساعت 13:13 http://nadia1986.blogfa.com

من دوست دارم داستان مادر دنیا رو بنویسم ( با این که فوت کرده ) البته خوب یه فلاش بکه .
نظرت چیه ؟

عالیه
چه ایده قشنگی
اصلا فکرش هم نمی کردم بخوایم یه همچین نقشی داشته باشیم
موافقم

نادیا 1390/08/04 ساعت 12:54 http://nadia1986.blogfa.com

با کمال میل قبول همراهی می کنم کسری عزیز.

سلام نادیا جان
الان توی ذهنم نیست که کی چه نقشی را برداشته
توی نظرات بخون و یه نقشی را بردار
نیاز زیادی به ایده داریم
فکر کنم محمود خوب باشه
یا خود دنیا
میتونی نقش مرد برداری؟
دنیا هم خوبه
انتخاب با خودت

سلام دوست عزیز.
ایده ی فوق العاده جالبیه.
اما من نویسنده ی خوبی نیستم.
خیلی دوست دارم بیام توی قصه ی دنیا.
اما...

سلام دوست خوبم
کمکمون کن تا ایده های خوبی پیدا کنیم

بهار 1390/08/04 ساعت 11:37 http://www.aziizom.blogfa.com

سلام .از دیروز فکرم خیلی مشغول این داستانت شده.یکم زیادی شلوغ نشده؟نقشها زیاد شدن به نظرم.ضرورت حضور نا مادری اینجا !رهگذر مغرور!مدیر عامل!یه موضوع کلی بذار بعد تو راستای اون نقش انتخاب کن نا خود اگاه نقشها میان وسط و کاراکتر ها ساخته میشن.خوشحال میشم کارت خوب بشه ایده قشنگیه.یه بیشنهاد میدم اگر دوست داشتی قبول کن برای ینکه یه درام تکراری نشه یه داستان بنویسید که ذهنو درگیر کنه همه چی حاضر اماده نباشه برای خواننده.یه عرفان خاص بیار توش یکم فلسفی...موفق باشی.

سلام بهار جان داداشت که نیومد
نا مادری نداریم
رهگذر مغرور نداریم
مدیر عامل هم کنسل
آخرش هم هیشکی نمیدونه چون همه با هم مینویسیم
در مورد عرفان هم یه کم بیشتر توضیح می دی
اینم خوش یه ایدس

باشه نگران نباش

برو تا بریم

نه دوست دارم بنویسم اما میترسم خوب از آب درنیاد
من مینویسم هر جاش خوب نبور خورت عوضش کن یا ویرایشش کن

باشه دوست خوبم ممنونم که مینویسی
میدونی چرا اینقدر دوست دارم با هم بنویسیم
چون من زن نیستم و احساس زن ها را نمی تونم درک کنم تا بنویسم به همین خاطر دوست دارم یه زن با احساسش جای یه زن را بگیره
یا اینکه اگه من رفتم توی حس پدر دنیا که غم داره هم داستان با همون حس غم نوشته میشه
اینجوری هرکی حس خودش را میگیره
میخوایم بترکونیما

تو چند سطر باشه مجمل یا مختصر؟

هر چی جزئیات باشه بهتره دیگه نیاز به ویرایش نداره و کار من کمتر میشه

انا 1390/08/04 ساعت 10:20 http://ana-s.blogfa.com

سلام کسری عزیز .

از حالا می تونی رو من حساب کنی با اینکه می دونم داتانتون رو خراب می کنم اما دوست دارم منم در دنیاتون شریک باشم دنیایی که می تونه برای هر کدوممون یه شکلی باشه . فقط خودت باید شروع کننده داستان باشی در ادامه ادم های دیگرو وارد کنی . موفق باشی .

خیلی خوشحال شدم
اصلا فک نمی کردم بیای
داشتم دلسرد میشدم که اومدی
خب توی نظرات بچه ها نقش ها را گذاشتم
هر کدوم را خواستی انتخاب کن و ایدت را برام بفرست که میخوای توی داستان چی را به خواننده برسونی

سلام

کسری جان من هم شما را لینک کردم تا هر زمان که داستان جدیدی به یاری خدا ثبت کردم شما را خبر کنم ممنونم

ممنونم

باشه نقش معلم دنیا....
بریم ببینیم چی میشه...

ممنونم
حالا باید ببینیم کلاغ جان قصه خودش را چطور میگه و مشکلش چیه
بعد شما کمک کنید
شما الان میتونید یه سکانس کلاس درستون را بنویسید که میفهمید دنیا مشکل داره و میخواید بهش کمک کنید

سلام
من میشم یه رهگذری که به دنیا محبت میکنه مثل مادرش دلش براش میسوزه اما پدر دنیا از این دلسوزیها خوشش نمی یاد دوست نداره دخترش مورد ترحم قرار بگیره اون فکر میکنه هر ترحمی یه خواسته ای به دنبال داره اما رهگذری که به دنیا کمک میکنه و شاید بعضر وقتا برای اون غذا میبره اصلا به فکر این نیست اون فقط دل مهربونی داره کخ نمیتونه یه دختر بچه رو اینقدر آشقته ببینه
البته من فکر نمیکنم مردا اینقدر به زنهاشون وفادار باشن که کلاغ جان میگه بعضیها در زمان حیات زنهاشون هم خیانت میکنن
بگذریم....
حالا ببینیم چی میشه داستان....

سلام میگم اگه بشی معلم دنیا بهتره ها
نقشت پر رنگتره
نمیدونم فکرات را بکن
اگه نمی خوای بشی معلم ۴تا نقش کم داریم
معلم
دنیا
داداش دنیا
نامزد ساناز
بابای دنیا توی زندانه چطور میفهمه که به دخترش کمک می کنی
خودت نقشت را بساز و به داستان پیوند بده

من دارم میرم دانشگاه عصری باید دربارش مفصل حرف بزنیم نمیشه دل به دریا زد ما از الان باید آخر داستان رو طوری که غیر قابل پیش بینی باشه واسه خودمون مشخص کنیم تا هدف معلوم نباشه و بشه آخرش رو حدس زد به درد نمیخوره این که من از زندان بیام بیرون ساناز با منصور ازدواج کنه و تو پایان نامت رو کامل کنی و دریا با من ازدواج کنه و ....اینجور نباید بشه باید حدس زدنش مشکل باشه دروغ میگم بزن تو گوشم البته آروم بزن حالا ما یه چیزی گفتیم...

باشه این یه کار گروهی هست
بزار نظر بقیه هم بشنویم
تصمیم میگیریم
برو به سلامت
راستی من بعد از ظهر کلاس زبان دارم دیرتر میام
یا علی

سلام

کسری جان منو به دلایلی عفو کن من مطمئنم که دوستان دیگری خیلی بهتر از من هم می توانند بنویسند وهم بهتر از من کار گروهی را ادامه دهند ارادت خاصی به شما وسایر دوستان دارم... التماس دعا

دوستان خوب خودم الان ۳تا نقش خالی داریم
نامزد ساناز
داداش دنیا
خود دنیا

زیاد نیست رسوندن همه ماجرا ها به هم خیلی سخت میشه وگرنه نوشتنش راحت هست دریا که میتونه راهت بیاد تو داستان اما ساناز و منصور چون یه مسئله حاشیه ای هستند باید یه جور ارتباط با این داستان برقرار کنن اما صرفا یا یه تصادف نمیشه. اینجور تو نقششون کم میتونن بنویسن آخه نمیدونن از چی بنویسن کاش ارتباط ساناز و منصور یه جور دیگه وارد موضوع بشن...

ایده بده

کسری داری تند میری.... اینجور نوشته ها نباید از مفهوم اصلی دور بشن...
نقشای زیاد ما رو از محتوا دور میکنه...
اگه بخوایم چند شخصیت با کارکرد های متفاوت بیاریم آخرش مثل فیلمای ایرانی آبکی و بی سرو ته میشه...
راستی دریا خانم من به زن ثابقم وفادارم و قول دادم از بچه هام مراقبت کنم من به همسر قبلیم خیانت نمیکنم...شرمنده شوخی کردم یه کم از این حالت پیچ تو پیچ بریم بیرون....

محسن دیدگاه کلی اینه
تو توی زندانی
دریا و دنیا دارن میارنت بیرون
ساناز و منصور با پسرت تصادف میکن
منم میفتم دنبال کارای داداش دنیا
زیاده؟

سلام صبح بخیر کسری ببین من سوم شخصی حرف بزنم یا از زبون خودم؟؟؟؟؟؟؟؟
یه ایده اومده تو کلم باید فقط کمک کنی ببین تو میشی راوی این داستان الان یه سوژه واسه پایان نامت گیر آوردی من تو حین حرف زدن با دنیا میام وست داستان و تو شروع میکنی به کنجکاوی تو زندگی من و دخترم منم یه کارگر ساختمتنی هستم که دوست ندارم دخترم گدایی کنه از این با آبرو ها هستم که با سیلی صورت خودشون رو سرخ نگه میدارن واز الان تو راوی میشی هر شخصیتی اضاف بشه تو اون رو یکی از سوژه هات قرار میدی به منم میگی قول که به دخترت تو درسا کمک کنم... و ..و
چه ایده باحلی کلی فکر کردم تا به این رسیدم
بگو خوبه تا شروع کنیم.....
نظر مثبتت چه هست؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام محسن
پیشنهاد من اینه که تو الان توی زندانی و داری برای هم سلولی هات داستان زندگیت را تعریف می کنی
یه نقشی تو مایه های شهاب حسینی توی فیلم جدایی نادر از سیمین
از زبان اول شخص هم بنویس
تو برو توی نقشت که من دیگه نخوام خودم را بزارم جای باباش و توی نقش حل بشم
دنیا و معلمش دارن کمک می کنن تو را از زندان بیارن بیرون
برادر دنیا هم با ساناز و منصور تصادف می کنن
منم با مدیر عامل شرکت بحثم شده وحالا که میفهمم برادر دنیا تصادف میکنه میخوام به برادر دنیا کمک کنم

احسنت به ایدت میگم گروهی بنویسیم خوبیش به اینه
آره
زندگی دنیا هم میشه سوژه ای برای پایان نامه من

سلام

من به توسط خواهرم خانوم بهار با شما اشنا شدم ...
امیدوارم موفق باشید اما به نظرم نویسندگیه گروهی کار قشنگی در نمیاد چون ایده ها متفرق است نه واحد هر چند که باید در نهایت مدیریت یکسانی بتواند ایده های مختلف را یکپارچه کند بهر صورت موفق باشید دوست داشتید خوشحال می شوم به من سر بزنید ممنونم

سلام منصور جان دقیقا منم میخوام همچین کاری کنیم
ایده های مختلف با ویرایش یه نفر
اگه دوست داری میتونی توی نقش نامزد ساناز بنویسی

مهسا 1390/08/03 ساعت 23:19 http://mahsa2mp.blogfa.com/

سلام
ایده ی خوبیه!افسوس که بانوشته های مودب پورارتباط برقرار نمی کنم ولی بانوشته های شماچرا!
اینکه چه کاراکتری می تونم توی داستان داشته باشم باخودت!منم کوتاهی نمی کنم وتاآخرش هستم

سلام مهسا
یکی از نقش هایی که به دریا پیشنهاد کردم را بردار
یا اگه چیز دیگه ای به ذهنت میرسه بهم بگو

سلام دوست عزیز
میخوام کمک کنم اما شخصیت های داستان کمه تو که با دنیایی پدرش هم که کلاغ جان شد از اونجایی که اصلا مغرور نیستم نمیخوام جای رهگذر مغرور باشم جای داداش دنیا هم زیاد حرف ندارم
میگم میخوای جای نامادری دنیا باشم خیلی مهربونما
ولی چشم بتونم کمک میکنم

سلام دریا
اینا را من میتونم پیشنهاد کنم
خود دنیا
معلم دنیا که برای کمک به حل مشکل دنیا وارد قصه میشه
نا مادری دنیا
اگه حوصله کل کل داری مدیر عامل شرکت من که سر یه پروژه باهاش بحث می کنم
دیگه
.
.
.
ببین میتونی یه نقش بسازی
ببین ایده یک نویسنده تک بعدی ولی اگه چندتا فکر پشتش باشه بهتره
شما ایده می دید و من مینویسم
قابل توجه دوستایی که میگن توش میمونیم
فعلا خط فکری اینه که من توی شرکت مشکل دارم
و معلم دنیا هم داره کمک می کنه تا پدر دنیا از زیر بار بدهی خلاص بشه و ساناز هم توی نقش یه دختر که با نامزدش بحثش میشه و با برادر دنیا تصادف می کنن و زندگی دنیا بد اندر بد میشه


---••*´NAZANIN`*••--- قلب آشفته ی من---••*´NAZANIN`*••---

بدون تو قلبم آشفته و دردناک است.

[گل] .♥.•'´[گل]¤¯`°•.¸ **¤>فریاد عشق »¤** ¸.•°´¯¤[گل] .♥.•'´[گل]
.♥.•'´[گل]

[گل]ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ ســــــــــلام خوبی؟[گل]

[گل]ــــــــــــــــــ وبــــلاگ فریـــــاد عشـــــــق بـــه روز شـــــد[گل]

[گل]ــــــــــــــــــــــــــــ منتــــظر حضــــور پـــرمهرتــــم[گل]


[گل] .♥.•'´[گل]¤¯`°•.¸ **¤>فریاد عشق »¤** ¸.•°´¯¤[گل] .♥.•'´[گل]
.♥.•'´[گل]

سلام خوبی؟
ممنون که اومدی به وبلاگم
وبه قشنگ و خوبی داری
با تبادل لینک موافقم..من لینکیدمت
شما هم با نام فریاد عشق(نازنین) لینک کن
موفق باشی

سلام
منم شما را لینکیدم

منم هر جور بتونم کمک میکنم م.مؤدب پورم کلی تو قصه هاش گریه داره هاااااااااا
به من نقش یه دختر مهربونه شیطون بده

سلام ساناز جان
نقش تو همون دختری که اومد به دنیا پول داد
و با چشمای گریون با دوستاش رفت
تو باید توی نقش یه دختری باشی که خیلی توی مدرسه یا دانشگاه شلوغ می کنه ولی دل نازکی داره و هر روز از جلوی دنیا رد میشه و میره خونه
دیگه جزئیاتش با خودت بهم بگو که خواستت چیه و میخوای توی نقشت چه پیامی را به خواننده بدی تا یه نقش مقابلی برات پیدا کنم

نگفتی درباره ایده جدیدم خوشت اومد یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

هر طور دوست داری رفیق
ریش و قیچی دست خودت

ایده زیاده به نظر خودم بزار مادرش مرده باشه یر زایمان دنیا تا پدره هم یه شغل ساده داشته باشه و جور پسر و دخترش رو به سختی میکشه....


به یه بار اگه کارت میشه حرفی ندارم
ببر کی گفته نبر بگم مرده کش بیاد؟
شما توی تعریفی که برا یکی می کنی هر طور دوست داری بگو زنت چطور فوت شده
یادت باشه دخترت داره گدایی میکنه
هوس سفراروپا به کلت نزنه ها

بهار 1390/08/03 ساعت 19:43 http://www.aziizom.blogfa.com

خیلی خیلی ایده قشنگی داری اما یکم عملی کردنش سخته.نویسنده ها باید با هم در تماس فکری باشن باید یه جریان واحد و دنبال کنن.نمیشه هر کی برای خودش بنویسه.باید یه شخص خاص که از نظر ادبی قوی باشه ناظر بر نوشته ها باشه و ۱۰۰۰ تا فاکتور دیگه.نمی خوام نا امیدت کنم میشه اینکارو کرد اما سخته باید تا اخرش بری.اگر بتونم حتما کمکت میکنم هر چند من شاد نمیتونم بنویسم.اما خوشحال میشم کمکی کنم.

ایشالا درست میشه

باشه پس تا فردا فک میکنم و ایده هام رو میگم تو نوشتنش هم کمک میکنم بزیم کسری یا میگیم غلط کردیم البته بلانسبت تو یا کولاک میکنیم...
دو تا آدم شر همگیر هم شدن خدا به داد برسه....

پس برو تا بریم
محسن دیگه نصیحت نکنم
دعوا نمی کنی
از غم نمی گی
دنیا را نمی زنی چون با من طرفی
زن بابا براش نمیاری
.....

فک کنم بتونم پدر خوبی واسه دنیات باشم....

اگه می خوای پدر دنیا باشی یادت باشه مادر دنیا را دیگه تو دنیا نیستا
سوتی ندی بخواین با هم برید شمال

سلام کسری شر خوبی راه دادیا من پایتم همه جوره دست یا علی دادم تا آخرش هستم این پسر شر محل چاکر خوات شده...پس بزار خوب ایده ها جمع بشه اوکی؟؟؟؟


ببینم چیکار میکنی
والا شر و جر راه نندازیا

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد