دنیای دنیا -1

                           

                            بیدلی در همه احوال خدا با او بود               او نمیدیدش و از دور خدایا میکرد  

 

هوا ابری بود و وزش باد پاییزی همه برگ درخت های پارک کنار خیابون را توی پیاده رو جمع کرده بود. 

 دیوار پارک بلند نبود و میشد داخل پارک را دید 

چند تا بچه داشتن داخل پارک بازی می کردن و چند تا دختر و پسر روی صندلی ها داشتن با هم حرف میزدن و صدای خندشون پارک را برداشته بود   

 با هر قدم برداشتنی چندتا برگ درخت افرا زیر پاهام له میشد و این قشنگی پاییز را برام دوچندان میکرد وقتی باد میوزید صدای زوزه ای از بین درخت ها شنیده می شد که آدم را به وحشت می انداخت 

باچشام دنبال برگهای خشکت تر می گشتم تا زیر پا لهشون کنم. همینجوری که توی عالم خودم بودم و در افکارم غوطه ور شده بودم  

 دیدم یه دختر کوچولو توی پیاده رو تکیه داده به دیوار پارک و با یه مداد کوچولو توی دفترش خط می کشه و چند تا سکه و دوتا صدتومنی و یه دویست تومنی هم جلوشه اول خیال کردم که داره از روی پول ها نقاشی میکشه 

  اما جلوتر که رفتم دیدم داره مشق مینویسه توی یه دفتر کثیف ،صفحه سمت راست نصفه بود و سمت چپ پر از نوشته اروم کنارش نشستم و گفتم خانم کوچولو چیکار میکنی گفت دارم مشق مینویسم  

 گفتم خب چرا اشتباه مینویسی ؟ 

گفت اشتباه که نمینویسم

گفتم پس چرا صفحه روبرویی پر از نوشته هست و این صفحه نصفه

خندید و با صدایی که یه خورده خجالت توش موج میزد گفت این دفتر داداشم هست من اول پاکش میکنم بعد توش مشق مینویسم 

 هنوز به این صفحه نرسیدم که پاکش کنم.

همه تنم داغ شد و اشک توی چشام جمع شد انگار غم دنیا را ریختن توی دلم دیگه نمیتونستم توی چشاش نگاه کنم

چپ دست بودبا همون دستش که یه مداد کوچولو توش بود موهاش را از جلوی چشاش کنار زد و بهم گفت عمو جون

گفتم جان عمو  

گفت خانوم معلممون گفته به ماماناتون بگید بهتون دیکته بگه اما من مامان ندارم تو بهم دیکته می گی

گفتم اره عزیزم همونجا روی زمین کنارش نشستم گفتم عزیزم اسمت چیه  

 مدادش را از توی دهنش در آورد و گفت دنیا

توی چشاش نگاه کردم و فقط حسرت دنیا را داخلش دیدم 

گفت اسمتو چیه گفتم کسری گفت کسری یعنی چی؟

گفتم کسری یعنی غافل از همنوع یعنی چشم بسته روی همه دنیا خندید و گفت تو که الان چشمات بسته نیست  

یعنی چشات روی من بسته هست؟

خندم گرفت گفتم نه عزیزم اون دنیایی که من چشمم را روش بستم 

 تو توی اون سهمی نداری سهم تو همین چندتا سکه ایه که جلوت هست گفت اینا را چند تا دختر بهم دادن یکیشون گریه کرد و اونا دیگه مثل شما ننشستن و رفتن 

حالا بهم دیکته میگی؟

گفتم آره عزیزم کتابتو بده

ادامه دارد....

نظرات 42 + ارسال نظر
قاسم 1390/08/01 ساعت 18:48 http://www.zaree65.blogfa.com

سلام.قشنگ بود

خسته نباشید

ممنونم قاسم جان
برای همه دوستان اینجا مینویسم که چون صبح شرکت بودم نتونستم برای همه عزیزان پاسخ بزارم
و کسی از دست من دلگیر نشه چون به نظرش پاسخی ندادم
این پاسخ ها هم ساعت ۱۹ میزارم و چون خونه هستم بیشتر وقت دارم
و چند تا نظر هم پاک شد
ببخشید تازه کاری این چیزها را هم داره

سلام کسری عزیز...
ممنون که سر زدی بازم بیا منتطرتم
داستان غم انگیزی بود
دلم گرفت
اما واقعیت دنیا همینه

سلام دریا جان ببخشید اگه ناراحتتون کردم
سعی می کنم یه خورده شادتر بنویسم
به شرط اینکه بازم بهم سر بزنی

در این دیاری که هیچ کس حرمت اشک ها را نمی داند

چه جای ماندن است ؟

خسته ام خسته

در این دیاری که هیچ کس رنگ نگاه را نمی شناسد

چه جای نظاره کردن است ؟

سلام دریا
تو که دریایی چرا
تو که بی کرانی پس چرا دل تنگی می کنی
من قطره پس چی بگم

mina 1390/08/01 ساعت 17:25 http://goshgele.blogfa.com

سلام کسری جان ممنون که بهم سر زدی
مطلبات زیبا بود
من لینکت کردم تو هم منو به اسم شعله عشق لینک کن
بازم بهم سر بزن خوشحال میشم
بای

سلام مینا جان
ممنونم
لینکتون کردم
حتما هم میام

سلام...

ممنون از اینکه به وبم سر زدین...

وبتون ساده و بی ریاست...

این پست جدیدو خوندم بازی با کلمات خیلی قشنگ بود...

شاد باشین

شما لطف دارید
ممنونم که وقت گذاشتید
بازم از این کارا انجام بدید خوشحال میشم

این دوبیتی تقدیم به همه عاشقا:

شبها که بی تو پلک غزل بسته میشود
از لحظه های بی تو ،دلم خسته میشود

باور نمیکند دل، مغرور و ساکتم
هر لحظه بیشتر به تو وابسته میشود
[گل][گل][گل]

ممنونم دوست خوبم
با چی صداتون کنم
کلاغ؟

یاس 1390/08/01 ساعت 16:35

کاش میدانستیم روزگاری که به هم نزدیکیم چه بهایی دارد
و سفر یعنی چه
و چرا مرغ مهاجر وقت هجرت به خودش میلرزد...

ممنون از حضورت
لینکت کردم
بازم به وبلاگم سر بزن

سلام یاس
ممنونم لینکم کردی
بهم بگو با چی لینکت کنم
و نوشتت عالی بود
هرچی فکر کردم توی این وزن پیامی بزارمپیامم نیومد

• به همه چیز عادت می کنیم...به داشته ها و نداشته هایمان...
جلوی آینه که می روی یادت نمی ماند که مگر واقعا داشتی اش؟!
مگر واقعا داشتنی بود که حالا نیست؟! مگر مهم است؟!!
آن وقت موهایت را می ریزی توی چشمهایت و دوباره سرجایشان...
انگار نه انگار...!!
و همه چیز از نو........
سلام ممنون که سر زدی من لینکت میکنم عزیزم

سلام کمیل عزیزم
چه اسم قشنگی داری
تا دیدم یاد دعای کمیل افتادم
ممنونم که اومدی
بهم بگو با چه اسمی لینکت کنم

بهار 1390/08/01 ساعت 15:36 http://baharane115.blogfa.com

سلام
ممنونم از اینکه بهم سر زدی ومنو به بلاگت دعوت کردی
موفق باشی

جهان دلسرد ـ خط تیره بگذار
پر از نامرد ـ خط تیره بگذار
کجا رفتی، میان این « من و تو»
خودت برگرد ـ خط تیره بگذار

شنبه 30 مهر1390 ساعت: 14:31 توسط:zohre
_______(¯`:´¯)
_____ (¯ `•✦.•´¯)
_____ (_.•´/|\`•._)
_______ (_.:._)__(¯`:´¯)
__(¯`:´¯)__¶__(¯ `•.✦.•´¯)
(¯ `•✦.•´¯)¶__(_.•´/|\`•._)
(_.•´/|\`•._)¶____(_.:._)_¶
__(_.:._)__ ¶_______¶__¶¶
____¶_____¶______¶__¶¶ ¶¶
_____¶__(¯`:´¯)__¶_¶¶¶¶ ¶¶¶¶
______(¯ `.✦.•´¯)_¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶
______(_.•´/|\`•._)¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶
_______¶(_.:._)_¶¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶¶
¶_______¶__¶__¶¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶¶
¶¶¶______¶_¶_¶¶¶¶(¯`:´¯)¶¶¶¶¶
¶¶¶¶¶(¯`:´¯)¶ _¶(¯ `•✦.•´¯)¶¶¶
¶¶¶(¯ `.✦.•´¯ )¶ (_.•´/|\`•._)¶___________________________________
¶¶¶(_.•´/|\`•._) ¶¶ (_.:._)¶¶ ***
¶¶¶¶¶¶(_.:._)¶¶¶_ ¶¶¶¶ ¶¶¶**** ****
__¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶(¯`:´¯) ¶¶ ¶¶¶
______¶¶¶¶¶(¯ اپم`•.✦.•´¯)¶¶ ¶¶¶
____¶¶¶¶ ¶¶ (_.•´/|\`•._)¶¶¶ ¶¶¶
___¶¶¶¶ ¶¶¶¶ ¶ (_.:._)¶__¶¶¶ ¶¶
___¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶_¶¶¶ ¶¶¶___¶¶ ¶¶
_¶¶¶¶ ¶¶¶¶___¶¶¶ ¶¶¶¶____¶¶¶
¶¶¶¶¶¶¶¶____ ¶¶¶ ¶¶¶¶_____¶
-_____--------_¶¶¶¶¶¶¶¶¶

عالی بود

سلام زهره جان
ممنونم که به وبلاگم اومدی
شما لطف دارید
اگه بتونید برام نظر بزارید تا از نظراتتون فیض ببرم خوشحالتر میشم

سلام...
مطلبتون قشنگ بود.منتظر ادامش هستم.
من لینکتون کردم.منو با نام دختری از دیار انتظار(سها)لینک کن...ممنون.

سلام
خوشحالم که اومدید به وبلاگ تازه من
لینکتون کردم
خوشحال میشم باز هم بهم سر بزنید

سلام دوست عزیز
ممنونم از حضور گرمت...
درباره ی نوشته ات...
نمیدونم...
واقعا گاهی حسرت دنیا رو میشه توی چشمهاشون دید...
به قول شما تو دنیای ما
این بچه های معصوم جایی ندارن
حتی برای اینکه بخواییم کمکی بهشون بکنم
که گاهی وقتا به خونه ای که معلوم نیست کجاست برگردن...
چی باید گفت نمیدونم...
کاش کمی چشم بگشاییم بر انسان بودنمان...

آفرین دوست خوبم
ولی اینو بگم بعضی از اینها را کمک نباید کرد تا برن دنبال سرنوشتی که خدا براشون رقم زده
واگه بدونن با کنارخیابون نشستن پول خوبی گیرشون میاد به همین راضی میشن و به جای کمک بهشون خیانت کردیم
بازم بهم سر بزن

سلام
خوبی؟
کسری جان داستان زیبایی بود بهت تبریک میگم.
لینک شدی.میتونی با اسم وبم لینکم کنی.ممنون

سلام سارا جان ممنونم که بهم سر زدی
خوشحالم که لینک شدم
با اسم وبلاگتون لینکتون کردم

انا 1390/08/01 ساعت 13:47 http://ana-s.blogfa.com

سلام . مطلبتون رو وقتی خوندم تو ذهنم تصویر سازی کردم و این علتش این که خیلی خوب نوشتی این درسی که تو خبرنگار ی به ما یاد دادند . از وبت خوشم اومد بر خلاف خیلی از وب ها که فقط از عاشقی پسر همسایشون و دختر فامیلشون نوشتن مطالب با احساسی درش هست . شما مطلب من رو کپی کردید و من هم بدون اجازه لینکتون کردم تا بیشتر بهتون سر بزنم و از مطالبتئن استفاده کنم . پیروز باشی دوست جدید

سلام دوست جدید
شما لطف دارید
باعث افتخار منه که وبلاگم را لینک کنید
من هم شما را به دل نوشته آنا-خبرنگار
لینک می کنم تا توی ذهنم باشه و ازتون توی مطالبم کمک بگیرم
راستی نگرفتم انونجایی که گفتید
شما مطلب من رو کپی کردید و من هم بدون اجازه لینکتون کردم
راستی اگه ازاسم لینک خوشتون نمیاد بگید تا عوضش کنم

lover tanha 1390/08/01 ساعت 13:14 http://9266.blogfa.com

سلام داداشم با افتخار لینک شدی گلم ...
منم خوشحالم ...

lover tanha 1390/08/01 ساعت 12:55 http://9266.blogfa.com

سلام داداشی آپت عالیه ...
با تبادل لینک موافقم منو با عنوان وبم بلینک و بگو با چه اسمی بلینکمت ...

سلام
با عاشق تنها لینکت کردم
منو هم با حرف های دلتنگی لینک کن

فقط میتونم بگم قشنگ بود


افرینننننننننننننننننن

هاتف 1390/08/01 ساعت 12:20 http://http http

سلام دوست عزیز..

ممنونم از دعوتتون..

منم از اینکه لینکتون کنم خوشحال میشم..منو با فریاد هاتف لینک کن..

و بگید با چه اسمی لینکتون کنم..


منتظر حضور همیشگیتون..

یا علی

سلام هاتف جان منو با حر ف های دلتنگی لینک کن
و لینک آدرست ناقصه دوباره برام بزار

منظورم اینه که اینجور مطلبا قبل مورد استفاده قرار گرفته شده پس باید سراغ سوژه های جدید بری با این تصویر سازی که تو داری میشه یه نوشته ساده رو به یه متن عالی تغیر داد البته من همین یه نوشتت رو خوندم شاید دارم زود قضاوت میکنم که داری کلیشه ای مینویسی.
نگفتین با چه اسمی لینکتون کنم؟؟

حالا شد انتقاد خوب دوست خوبم
بزار یه دیکته ای بهش بگم ببینم بعد هم نظرت همینه؟

منو با اسم حرف های دلتنگی لینک کن
ممنون

بهار 1390/08/01 ساعت 12:01 http://www.aziizom.blogfa.com

باور کن اشک تو چشام حلقه زده.این خقیقت تلخ روزگار ماست که همه غافلیم همه چشم بسته رو دناییم.کاش این نبودیم.

نادیا 1390/08/01 ساعت 11:48 http://nadia1986.blogfa.com

سلام به کسری عزیز.
اگه دنیای همه مثل دنیای دنیا پاک بود و ساده و اگه همه ی دل ها مثل دل کسری پر از مهر بود و محبت دنیا دیگه تو خیابون مشق هاشو نمی نوشت.
در مورد تبادل لینک هم حتما چرا که نه فقط یادت نره من و شما بلینکم .

سلام به نادیای عزیز
اگه بخوایم
اگه دیکته دنیا را مشق کنیم

کلاغ 1390/08/01 ساعت 11:28

سلام مرسی که به من سر زدید
من رو با اسم کلاغ سیاه لینک کنید و شما رو با چه اسمی لینک کنم؟
درباره نوشته هات بگم که تصویر سازیت محشره اما احساس نمیکنی یه کم کلیشه ای مینویسی؟؟؟شرمنده اگه رک گفتم اما نظر شخصی هست میتونید قبول نکنید

سلام دوست خوبم
آدرس وبلاگت را نذاشتی تا لینکت کنم
بابت رک بودنت خوشحالم
و درست متوجه نشدم منظورت از کلیشه ای چی هست؟

آدم سکوت کنه از هرچیزی بهتره

خودش ی دنیا حرفه...

موافقم گاهی سکوت خودش بلند ترین فریاده
ولی بعضی وقتا سکوت علامت رضاست
و گاهی علامت ترس
و در شرایطی نشانه ترس و محکوم به نابود شدن

بیگی 1390/08/01 ساعت 10:55 http://rf20.blogfa.com/

با درودی مجدد..
ببین کسری گرامی.. با این حساب اگر شما از قبل چهار چوب و خط سیر این داستان و یا رمان رو ، حالا یا رو کاغذ ویا توی ذهن ،(فرقی نمیکنه) ترسیم نکرده باشی و خط اصلی و شخصیتهایی که در اون ایفای نقش میکنن رو پیش خودت بطور شفاف تعیین نکرده باشی..
به گمان من مشکله که بتونی تو ذهن و ضمیر مخاطب اثر گذار باشی..
ببخش من رو
یک نویسنده .. بخصوص داستان نویس.. تا قبل از اینکه فرم اصلی داستانش رو پخته نکرده و بارها و بارها اون رو اتود نکرده باشه اقدام به انتشار اون نمیکنه..
بازهم طلب بخشش
و موفقیتت پایدار.

ممنونم از راهنماییت
ولی با چهارچوبی که توی ذهنم مجسم کردم با این کاراکتر فک کنم توی دیکته مطلب را جمع کنم
شاید توی برگشتن از سر کار فردا یه بحث جدید باز کنم
ممنونم از کمکت
یه خورده فکر کنم ببینم میتونم یه چارچوب بسازم


ســـــــلام مــــــــرسی از حضــــــــورتون

اوکــــــــی

می تونیــــد من رو بـــــــــانام

" عـــــــاشـــقـــ تـــریـــنــــ "

لینکـــــــــــ کنیـــــــــد و مـــــــن هم شـــــــما

رو بــا نام وبـــلاگتونـــــ لینکـــــ می کنمـــــ

در ضمــــــــن من هــــــــر روز آپــــ می کنــــــــم

و بــــرای آپــــــم کســــــــــی رو خـــــبر نمیکنم

بـــــــا تشکــــــــر

" عـــــاشـــــقـــ تـــــریـــــنــــــ "

بیگی 1390/08/01 ساعت 10:29 http://rf20.blogfa.com/

درود بر شما..
و ممنون از دعوتت
ایکاش لااقل یه مقدمه ای بر داستانت مینوشتی تا خواننده بدونه با چه سبک و سیاقی و در چه قالبی ، حول و حوش چه مسئله ای.. و نیز در چند نوبت باید این داستان رو پیگیری کنه..
گمان میکنم یک مقدمه ی خوب میتونه تاثیر فوق العاده ای برای جذب مخاطب داشته باشه ..
موفقیتت پایدار.

سلام
میخواستم اینو به عنوان یه داستان واقعی جا بزنم
اما همتون که فهمیدین داستانه که
بعدشم خودم هم نمی دونم چند قسمته
میخوام غم های دنیا را بر لبان دنیا جاری کنم
به همین دلیل هم خودم هیچی نمی دونم
و نمی دونم به کجا ختم میشه

مریم 1390/08/01 ساعت 10:07 http://www.he3khob.blogfa.com

سلام دوست من...
وبلاگ خیلی قشنگی داری واقعا ساده و زیباست...
اپت هم خیلی جالب بود یه حقیقت تلخه که تویه جامعه ی ما وجود داره... بعضی ها ازش رد میشن و بعضی ها هم غمگین میشن اما هیچ کس کاری انجام نمیده که واقعا سازنده باشه...
ممنونم که منو به وب خیلی زیبات دعوت کردی
با کمال افتخار لینک شدی دوست من...
منو با اسم *من و روزای عمرم* لینک کن
ممنون

ممنونم که سر زدی
لینکتون کردم

DC 1390/08/01 ساعت 10:07 http://www.dc-tanha.blogfa.com


قاصد که ازو به من خبر هیچ نگفت

گفتم که: تو را یار مگر هیچ نگفت؟

گفتا که: چرا، بگفتم آن گفته بگو

آهی به لب آورد و دگر هیچ نگفت ...

DC 1390/08/01 ساعت 10:06 http://www.dc-tanha.blogfa.com


گر نخل وفا بر ندهد، چشم تری هست / تا ریشه در آب است، امید ثمری هست

آن دل که پریشان شود از ناله ی بلبل / در دامنش آویز که با وی خبری هست ...

سلام
مرسی با اسم عاشقانه

سلام
انجام شد

دلم آشوب میشه از این واقعیتای هر روز به چشمم آمده

---

سلام مرسی از حضور گرمت کسری جان وبت قشنگه لینکت میکنم منو با نام علی اذرمهر لینک کن


خـالـق عشـــق
* * * * * * * * * *
در مجالی که برایم باقیست
باز همراه شما مدرسه ای میسازیم
که در آن همواره اول صبح
به زبانی ساده مهر تدریس کنند
و بگویند خدا
خالق زیبایی و سرایندۀ عشق
آفرینندۀ ماست
مهربانیست که ما را
به نکویی ، دانایی ، زیبایی
و به خود میخواند
جنتی دارد نزدیک ، زیبا و بزرگ
دوزخی دارد - به گمانم - کوچک و بعید
در پی سودایی ست که ببخشد ما را و بفهماندمان
ترس ما ؛ بیرون از دایرۀ رحمت اوست
* * * * * *
در مجالی که برایم باقیست
باز همراه شما مدرسه ای میسازیم
که خرد را با عشق
علم را با احساس
و ریاضی را با شعر
دین را با عرفان
همه را با تشویق ، تدریس کنند
لای انگشت کسی ، قلمی نگذارند
و نخوانند کسی را حیوان
و نگویند کسی را کودن
و معلم هر روز
روح را حاضر و غایب بکند
و جز از ایمانش
هیچ کس چیزی را
حفظ نباید بکند
مغزها پر نشود چون انبار
قلب خالی نشود از احساس
درسهایی بدهند ؛ که به جای مغز
دل ها را تسخیر کند
از کتاب تاریخ
جنگ را بردارند
در کلاس انشاء
هر کسی حرف دلش را بزند
غیر ممکن را از خاطره ها محو کنند
تا کسی بعد از این
باز همواره نگوید : هـــــرگـــــز
و به آسانی همرنگ جماعت نشود
زنگ نقاشی تکرار شود
رنگ را در پاییز تعلیم دهند
قطره را در باران
موج را در ساحل
زندگی را در رفتن و برگشتن از قلۀ کوه
و عبادت را در خدمت خلق
کار را در کندو
و طبیعت را در جنگل و دشت
مشق شب این باشد
که شبی چندین بار
همه تکرار کنیم : عدل ، آزادی ، قانون ، شادی
امتحانی بشود که بسنجد ما را
تا بفهمند چقدر ؛ عاشق و آگه و آدم شده ایم
* * * * * *
در مجالی که برایم باقیست
باز همراه شما مدرسه ای میسازیم
که در آن آخر وقت
به زبانی ساده
شعر تدریس کنند
وبگویند که تا فردا صبح
خالق عشق نگهدار شما

سلام
با کمال افتخار لینک کردم

تنهایی
ذره ذره خودی نشان می‌دهد
وقتی تو آن قدر کم پیدایی که
سنگینی روزگارم را
مورچه‌ها به کول می‌کشند

و من تماشایشان می‌کنم.

از تاریکی نترس
نزدیک تر بیا
این دل
دریچه ای دارد
که رو به آفتاب باز می شود ..
------
اجازه لازم نیست
دوستای خوبی دارم
مثل خودت مهربان و دوست داشتنی

ممنونم

رادل 1390/08/01 ساعت 09:06 http://www.radel.blogfa.com

سلام
مرسی که دعوتم کردی اینجا..
قشنگ توصیف کردی...

خواهش می کنم
شمالطف دارید

بی تابانه در انتظار توام
غریقی خاموش
در کولاک زمستان _

فانوس های دور سوسو می زنند
بی آن که مرا ببینند
آوازهای دور به گوش می رسند
بی آنکه مرا بشنوند _

من نه غزالی زخم خورده ام
نه ماهی تنگی گم کرده راه
نهنگی توفان زده ام
که ساحل بر من تنگ است _
آن جا که تو خفته یی
شن زاری داغ
که قلب من است _

غریبه عاشق قشنگ مینویسی

سلام کسری جان

ممنونم از حضورت و وقتی که گذاشتی.
با کمال افتخار بهت سر میزنم.
داستانت زیبا بود
ببینیم ادامه اش چی مشه.

سلام کسری عزیز
خوشحال می شوم دوست مهربانی چون
شما داشته باشم
خوبه که هنوز کسی هست که به دنیای
دنیاها پا می گذارد
درک این دنیاها برای همه ساده نیست
می نویسم ات کنار دوستان ام تا همیشه
در خاطرم بمانی

رامین 1390/08/01 ساعت 08:33 http://tapesh63.blogfa.com

سلام قشنگ بود

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد